دبیرستان پسرانه هیئت امنایی شهید باهنر
   
۰۶ بهمن ۹۶, ۱۱:۲۷

غزال تیز پای خاطراتت، به صحرای جنونم می کشاند
به دوش ابردر بیراهه ی باد، به بخت بی نشانم می نشاند

کویر دل در این صحرای سوزان، دو چشم انتظارش می زند موج
دو دست خواهشش پشت ترک ها، به امید نمی خشکیده در اوج

دو پلک ابر بر چشم تو افتاد، هراسان بر نگاهم سایه انداخت
دوباره قاصدک چرخید در باد، پیامش شور شیرین در دلم ساخت

چنان برق نگاهت شعله افکند، که ابر تیره را بشکافت، بشکافت
سرشک از آسمان دیده بارید، و تار و پود دل با خون به هم بافت

نگاهم برد تا آن سوی پرچین، تو می خواندی سرود “باز باران”
میان سبزه زاران می دویدی، خرامان و خرامان و خرامان

نگاهت با نگاهم چون درآویخت، “گره بند قبای غنچه وا شد”
هزاران ناله ی مستانه سر داد، دل بی دل به عشقت مبتلا شد

غزال تیز پا ! بر گرد برگرد، دگر فرهاد و مجنون رفته از یاد
نه لیلی دلستانی می پسندد، نه شیرین می رود در خواب فرهاد

کجا شد عشق بی رنگ و ریامان؟ دگر بی رنگی از هر عشق، عاری است !
چو کوه بیستون از رونق افتاد، دو صد رنگ و ریا بر عشق، جاری است !
کد بالا را در محل مربوطه وارد نمایید
(حروف بزرگ و کوچک را رعایت نمایید)